جدول جو
جدول جو

معنی ترشرو شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ترشرو شدن
(نَ دَ)
بدخلق شدن. گرفته روی شدن. خشمگین شدن. آزرده و اندوهگین شدن:
همنشینی کو ترشرو شد ز من
هست خوشتر از جبین او قفا.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ دَ)
کنایه از برابر شدن دو غنیم باشد در شجاعت و زور. (برهان). برابر و مقابل شدن دوغنیم چنانکه هیچ یک بر دیگری غلبه نکند و ظفر نیابد. (فرهنگ رشیدی). کنایه از برابر شدن دو غنیم باشد چنانکه هیچکدام بر دیگری غلبه نتواند کرد و ظفر و نصرت نتواند یافت. (انجمن آرا). مقابل شدن و برابر شدن. (غیاث اللغات). کنایه از برابر شدن دو فوج چنانکه هیچکدام بر دیگری غلبه نتواند کرد و ظفر نتواند یافت. (آنندراج). برابر شدن دو غنیم در شجاعت و زور با هم. (ناظم الاطباء) ، در بعضی از فرهنگها بمعنی افتادن و پیچیدن و گریختن از جنگ مرقوم است. (انجمن آرا) ، یک سر تیر و نیزه از چیزی گذشتن و ماندن نصفی از آن بطرف کماندار. (غیاث اللغات). صاحب آنندراج در ذیل ’ترازو شدن تیر از چیزی’ آرد:بیرون رفتن و گذشتن یک نصف تیر از نشانه، و بر این قیاس ترازو شدن شاخ و مژگان و مانند آن:
تا اشارت کرده ای دل صید ابرو میشود
این کمال را تا کشی تیرت ترازو میشود.
اشرف (از آنندراج).
چون کمان هرچند مشت استخوانی گشته ایم
می شود از جوشن گردون ترازو تیر ما.
صائب (ایضاً).
کشیده ز هر سو بچرخ برین
ترازو شده شاخ گاوزمین.
میرزا طاهر وحید (در تعریف منار، ایضاً).
- ترازو شدن کمان، محض ادعا است، مثل مادربختن، و حال آنکه مادربخطا لفظی است مشهور و این نوعی از تفنن بود:
نه خال است آنکه ظاهر از میان آن دو ابرو شد
ز شوخی این کمان بیش از خدنگ از دل ترازو شد.
سیدعبداﷲ حالی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ تَ)
ترشیدن. حموضت. مزۀ ترش گرفتن. ترش گشتن، فاسد شدن با گرفتن بوی یا طعم ترش، خشمگین شدن:
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
ترا که می شنوی طاقت شنیدن نیست
مراکه می طلبم خود چگونه باشد حال ؟
رودکی (از احوال و اشعار ج 3 ص 1006).
و رجوع به ترش شود
لغت نامه دهخدا